از همان روز که مسکین سرای تو شدم
به تو سوگند نمک گیر عطای تو شدم
گر کسی سلطنتی یافت به خود مینازد
من کنم ناز به عالم که گدای تو شدم
گره از کار فرو بسته من کردی باز
هر کجا تا متمسک به ولای تو شدم
گر که چون اشک به خاک قدمت افتادم
به خدا تشنه یک بوسه به پای تو شدم
هر زمان نام تو آمد به زبان دل من
زائر خسته دل کرب و بلای تو شدم
نفس سوخته ای دارم و با زمزم اشک
هر کجا سرزده ام پیک عزای تو شدم
ای که آفاق پر از زمزمه غربت توست
همه عمر عزادار صدای تو شدم
شیعیان را دم آخر تو دعا میکردی
لله الحمد که مشمول دعای تو شدم
گرکه سوز دگری شعر وفایی دارد
همچو نی ناله کنان غرق نوای تو شدم
شاعر: سید هاشم وفایی
حاج سید مجید بنی فاطمه / شب دوم ماه صفر 1398
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست