پسر فاطمه سلام سلام
خواهرت زینب آمده از شام
من که بی تو سفر نمی کردم
بی تو یک لحظه سر نمی کردم
مانده زخم فراق بر جگرم
سر پاک تو گشت هم سفرم
بود بهر تسلی دل من
سر تو سایه بان محمل من
لشکر اشک من سپاه تو بود
نفسم شعله های آه تو بود
صوت قرآن تو دلم را برد
چشم های تو محملم را برد
چتر من بود سایه سر تو
مونسم بود اشک دختر تو
ای سرت بر سنان تماشایی
ای لبت خشک و دیده دریایی
تا کنی اشک چشم ما را پاک
دست بیرون بیار از دل خاک
غم ایام را بپرس از من
قصه شام را بپرس از من
کوه اندوه ریخت بر سر ما
شام شد کربلای دیگر ما
صوت قرآن کجا شراب کجا
دست زینب کجا طناب کجا
یا اخا شامیان بد اند بد اند
دختران تو را زدند زدند
من که خود بوده ام شریک غمت
من که بودم مدافع حرمت
حامی ناز دانه ها بودم
سپر تازیانه ها بودم
هر چه تو زخم دیدی از دمشن
جای کعب نی است بر تن من
به تو و باغ لاله ات سوگند
به سفیر سه ساله ات سوگند
به لبت که از عطش تَرَک خورده
به تن کودک کتک خورده
به همه زخم های سلسله ام
به قنوت نماز نافله ام
به سرشک دو دیده ات سوگند
به گلوی بریده ات سوگند
نه فقط زینب است خواهر تو
تو امامی و من پیمبر تو
حاج محمود کریمی / شب اربعین ماه صفر 1398
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست