متن شعر
کی ام من سائل دربار سلطان خراسانم
عجب نی گر سلاطین جهان خوانند سلطانم
بـه تـوفیق تـولایش شـده تکمیـل ایمــانم
رضـا فکـرم رضـا ذکـرم رضـا قلبم رضا جانم
سـرم خاک سـر کـویش دلـم دنبال آهویش
تنـم ریـگ تـه جـویش لبـم دائم ثناگویش
سر و جان و تن و آباء و ابنائم به قربانش
بـه هـر سـو رو کنم باشد ضریح او در آغوشم
صـدای یـا رضـای زائـرش پیوستـه در گوشم
محال است ار کند با این همه رأفت فراموشم
ز سقـاخانۀ صحنش شـراب نــور مینـوشم
بلایش راحت جـانم نسیـمش روح و ریحانم
ولایـش کـل ایمـانم حـریمش بــاغ رضوانم
هزاران کعبه میگردند بر گرد خراسانش
سـزد ایـران بـه اوج آفـرینش سر بـرافرازد
و یا هر فرد ایرانی به خاکش جان و سر بازد
به فـرق آسمـان گلدستههایش سایه اندازد
هنـوز ایـن مملکت بـر پـرچم سبز رضا نازد
فلک یـک خشت دربـارش ملک زوار زوارش
مسیحـا کیست بیمـارش کلیـمالله گرفتارش
اگر خواهد خلیلالله میجوشد ز دیوانش
گنهکاری که غرق جرم و عصیان است پا تا سر
بگو گیـرد هـزاران ســال دائم کعبه را در بـر
بگـو پــرونـدۀ او را بشـویـد خضــر در کوثر
اگر از او رضـا راضـی نبـاشـد در صـف محشر
فــزون گــردد گنــاه او نـگــردد بــاز راه او
جهنـم جـایگـــاه او شـــرر خیــــزد ز آه او
به دوزخ این ندا آید بسوزانش بسوزانش
شرار نارگل میگردد از فیض نسیم او
کـریماناند مـرهون عنـایات قدیم او
اگر اهل جحیم آیند بر طوف حریم او
بهشتی باز می گردند با عفو عظیم او
فروغ دیدۀ زهـرا شفیع محشر کبری
اگر زوار آن مولا نهد در قعـر دوزخ پا
تعجب نیست دوزخ سر به سر گردد گلستانش
نه بر مشهد حکومت بر همه ملک خدا دارد
کجـا مـانند او سلطـان رفـاقت با گدا دارد
کجـا ایـران مـا خـوفی ز سیل فتنهها دارد
بدانید ای همه خلق جهـان ایران رضا دارد
علی را کشور است این جا امامت محور است این جا
ولایت رهبر است این جا شرف را سنگر است این جا
سرود فتح بر میخیزد از زخم شهیدانش
خـراسـان رضـا تنهـا خـراسان نیـست ایران است
به یک دستش چراغ عترت و یک دست قرآن است
نگـاه چـارده چشـم خـدا ایـن جـا نگهبــان است
خـراسان قلب ایـران این حـرم قلب خراسان است
حکـومت بـر قــدر دارد قضــا را پشـت سـر دارد
کـرامت بـر بشـر دارد بــه آهــو هـم نظــر دارد
اگر مور آید این جا ناز باشد بر سلیمانش
اگـر زائــر در ایـن صحـن و سـرا روی سیـاه آرد
تعجب نیست بـر او رشک اگر خورشید و ماه آرد
ملـک بـر عـرض حـاجت روی بـر این بـارگاه آرد
بگـو انســان بگــو آهــو بگـو اشتــر پـنـاه آرد
سیهرو روسفـید این جـا به هر قفلی کلید این جا
مراد این جا مرید این جا دعا این جا امید این جا
لبش خندان هر آن کو باشد این جا چشم گریانش
امامی که به تـومـار قـدر مهـر قضتا میزد
امامی کـه ملک بر دامنش دست دعا میزد
چرا در حجرۀ در بسته تنها دست و پا میزد
جوادش را جوادش را جوادش را صدا میزد
نفـس در دل شــرار او خـراسان بیقـرار او
نـه یـاری بـود یـار او نته خواهر در کنـار او
نه دستی تا که اشکی گیرد از چشمان گریانش
پدر مانند بسمل پـرزنان میخواند زهـرا را
پسر آغوش بگشود و بـه بر بگرفت بـابا را
پدر میدید در چشم پسـر از اشک دریـا را
پسر بگشوده بـر مرگ پدر چشم تماشـا را
پدر اشکش به رخ جاری پسر گـرم عزاداری
چه کس با گریه و زاری امامش را کند یاری
به جای لاله خون دل بیفشاند ز چشمانش
امام هشتم ای جان همه عالم بـه قربانت
نگـاه انبیــا بـر پنجـره فــولاد و ایـوانت
سلام شیعه بـر سوز دل و غمهای پنهانت
غـلام روسیـاهت میثمم دستم بـه دامانت
گنهکــارم گنهکــارم گـرفتــارم گـرفتــارم
چه باک از دوزخ و نارم تو را دارم تو را دارم
هر آنکس را تو مولایی چه باک از خشم تیرانش
شاعر: استاد سازگار
حاج سید مهدی میرداماد / شب سی ام ماه صفر 1398
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست