متن شعر
دل محزونه داره میخونه به یاد مادر چشام بارونه
داغ عجیبی رو قلبم نشسته
راه گلومو یه بغضی که بسته
شهر مدینه دلم رو شکسته
خودم دیدم تو کوچه راه مادرم رو سد کرد
خودم دیدم زخم زبون حال و روزش رو بد کرد
خودم دیدم چادر مادر منو لگد کرد
وای حسن حسن جان
*****
با قلبی خــون ندارم سامــون تا دیدم سوختی شدم نیمه جوون
خوب شد که زینب تو کوچه نبوده
حالا کـه می بینه چهرت کبـوده
می پرسه مادر گناهت چی بوده
مادر من تو با صورت خوردی زمین واویلا
مادر من تــو کوچه پیر شـدم ببین واویلا
مادر من چه زود شدی خونه نشین واویلا
وای حسن حسن جان
کربلایی نریمان پناهی / شب نهم ماه صفر 1397
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست