پاشو که زینبت از سفر رسید
یه روزه خوش دیگه بعد تو ندید
انقده بلا و غم کشیده که
موهای سرش شده همه سفید
رفتی و میباره اشک از چشمام
تمومی نداره درد و غمهام
پیکرم شده کبود و زخمی
جای زنجیره رو دست و پاهام
وای من وای من ای حسین
****
رو تنم نشسته رد سلسله
زینبت کجا و سوت و هلهله
دخترات و میزدن تو هر مسیر
گله دارم از سنان و حرمله
میزدن ما رو همه از رو بام
عده ای همش میدادن دشنام
ما رو خارجی صدا میکردن
حرمت منو شکستن تو شام
وای من وای من ای حسین
کربلایی نریمان پناهی / شب بیست و سوم ماه صفر 1397
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست