میریزه رو خاک صحرا خون تو
میکشی دور لبت زبونتو
افتادن جلو چشای خیسم
پیر مردا با عصا به جون تو
از چه رو میزدنت حسین
مو به مو میزدنت حسین
از خدا بی خبرا چرا با وضو میزدنت حسین
وای من وای من ای حسین
****
رو خاکا پرتو هی میکشیدی
نفس آخرتو میکشیدی
وقت دست و پا زدن تو گودال
چادر مادرتو میکشیدی
تو ببین این تن خسته رو
این دل به خون نشسته رو
تو بگو چجوری جمع کنم این همه نیزه شکسته رو
وای من وای من ای حسین
****
میبینی بند دلم پاره شده
دخترت تو صحرا آواره شده
پاشو که میون این حرومیا
صحبت غارت گهواره شده
دور تو یه عده کردن شادی
با لب تشنه دیدم جون دادی
نیزه رو وقتی به پهلوت میزد یاد درد مادرم افتادی
وای من وای من ای حسین
****
رو خاک صحرا چرا میزدنت
بمیرم که بی هوا میزدنت
جون من به لب رسید تا دیدم
پیر مردا با عصا میزدنت
زیرو رو شد بدنت واویلا
خاک و خون شد کفنت واویلا
جوری گیر افتادی تو اون گودال پاره شد پیروهنت واویلا
وای من وای من ای حسین
کربلایی نریمان پناهی / شب اربعین ماه صفر 1397
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست