من همون رقیه ای هستم که
منو همیشه با لبخند رو زانوهات می نشوندی
تو همون بابای من هستی که
شبی که خوابم نمی برد برام قرآن می خوندی
مدینه کجا و ویرونه دیگه سر اومده پیمونه
بیا ماها رو ببر خونه
برام دعا کن بابا منم منو که یادته
چشاتو وا کن بابا منم منو که یادته
صدام گرفته بابا منم منو که یادته
منو صدا کن بابا منم منو که یادته
****
من همون فرشته ای هستم که
برا تو سجاده مینداخت وقتی وضو می گرفتی
تو همون بابا حسین هستی که
می گفتی با دیدن من به یاد زهرا می افتی
چه خستگی چه سردردی روی نی منو نگام کردی
آخه چی میشه که برگردی
موهام سفیده بابا منم منو که یادته
قدم خمیده بابا منم منو که یادته
چهره م کبوده بابا منم منو که یادته
رنگم پریده بابا منم منو که یادته
****
من همون سه ساله ای هستم که
بابامو می خواستم اما سرش روی نیزه ها بود
تو همون شاه شهید هستی که
دور زن و بچه ی تو پر از نامحرما بود
نمی دونی که چی می گفتن چه حرفای بدی زد دشمن
حیا ندارن اینا اصلاً
ببین چه خستم بابا منم منو که یادته
چقدر شکستم بابا منم منو که یادته
سنگینه گوشم بابا منم منو که یادته
می لرزه دستم بابا منم منو که یادته
حاج محمود کریمی / شب سوم ماه صفر 1397
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست