اگر ز حال دل من دلت خبر دارد
بیا که دختر تو حال محتضر دارد
بیا که دختر ویران نشین تو هر شب
نگاه بر دره دروازه سحر دارد
بیا ببین که چنان مادر شهیده تو
چه زود دختر تو دست بر کمر دارد
به کوچه کوچه این شهر ما کتک خوردیم
به هوش باش که این کوچه ها خطر دارد
خدا گواست که بر خود چو بید می لرزم
بیا که حرمله از ما نگاه بر دارد
بیا به گیسوی اشفته ام نظر کن و بین
ز خون سر چه گلی دخترت به سر دارد
***
فرصت نکرده ای که تنت را بیاوری
یا تکه هایی از بدنت را بیاوری
سر می نهم به نیت دامان تو بر ان
گر پاره ای ز پیروهنت را بیاوری
میدانم این که نعش خودت را نیافتی
میشد برای من کفنت را بیاوری
بابا اگر دوباره سراغ من امدی
یادت بماند اینکه تنت را بیاوری
حاج محمود کریمی / شب پنجم ماه صفر 1395
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست