خنده بر پاره گریبانیمان می کردند
خنده بر بی سرو سامانیمان می کردند
پشت دروازه ساعات معطل بودیم
خوب آماده مهمانیمان می کردند
از سر کوچه بی عاطفه تا ویرانه
سنگ را راهی پیشانیمان می کردند
هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم
بیشتر شک به مسلمانیمان می کردند
شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را
وارد بزم طرب خوانیمان می کردند
بد ترین خاطره آن بودکه درآن مدت
مردم روم نگهبانیمان می کردند
هیچ جا امن تر از نیزه عباس نبود
تا نظر بر دل حیرانیمان می کردند
شاعر: علی اکبر لطیفیان
حاج سید مجید بنی فاطمه / شب سوم ماه صفر 1395
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست