


متن شعر
ز بستان می گذشتم بلبلی را در نوا دیدم
زمانی گوش دادم در حدیث کربلا دیدم
به خود می گفتم ان بلبل نبیند کس
به فصل گل خزانی را که من در گلستان نینوا دیدم
بدو گفتم که ای بلبل چرا زار و پریشانی
بگفتا گوش کن تا گویمت یک یک چه ها دیدم
من ان مرغم که اندر کربلا با چشم خون افشان
جدا راس حسین ابن علی را از قفا دیدم
من ان مرغم که در نزدیکی شط فرات از کین
دو دست حضرت عباسس را از تن جدا دیدم
من ان مرغم که چون شهزاده اکبر بر سوی میدان شد
پریده مادرش را رنگ همچون کهربا دیدم
من ان مرغم که حلق نازک شهزاده اصغر را
برای قطره ابی پاره از تیر جفا دیدم
من ان مرغم که اندر راه شام از کینه اعدا
غل و زنجیر بر گردن زین العبا دیدم
من ان مرغم که از جور و جفای کوفی و شامی
سر فرزند زهرا را به نوک نیزه ها دیدم
گهی در دیر راهب گاه اندر خانه خولی
گه اویز درخت و گاه در تشت طلا دیدم
سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید

