آسمان دامنم را غرق انجم میکنم
من به حکم عشق بر عالم تحکم می کنم
هر شبی در خواب میبینم که بابا امده
روی لبهایش تبسم را تجسم می کنم
در دلم اغوش و سر بر دوش و لب بر گوش او
از میان زلف او با او ترنم می کنم
شهر در خواب خوش و من ناخوش و با گریه ام
شام شهر شوم شامی را تلاطم می کنم
عمه احوال مرا با اشک می پرسد ز من
سر به زیر انداخته با او تکلم می کنم
دانه دانه خار بیرون می کشد از پای من
درد دارد اشک میریزم تبسم می کنم
گفتم ای عمه اگر مهمان بیاید سر زده
دست خالی از خجالت دست و پا گم میکنم
گر بیاید در نماز اخرم جای وضو
روی خاک صورت بابا تیمم می کنم
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.