متن شعر
دردها میچکد از حال و هوای سفرش
گرد غم ریخته بر چادر مشکی سرش
تک و تنها و دو تا چشم کبود و چند تا
کودک بی پدر افتاده فقط دور و برش
ظاهرا خم شده از شدت ماتم اما
هیچ کس باز نفهمیده چه امد به سرش
روز و ها از گذر کوچه و اتش رد شد
اثر سوختگی مانده بر بال و پرش
همه بغض چهل روزه او خالی شد
همه کرب و بلا گریه شد از چشم ترش
دختر مرتضی یا زینب
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.