


متن شعر
حسین و یارانش رسیدند به صحرا طلایه دارانش
بهشت خواهد شد به زیر پای رباب عاقبت بیابانش
گفت ای صبح حسین آمده با اویس و مالک و حجر سلمانش
ببین چه سقایی که آب هم بکند جان خود بقربانش
زن است و مردترین کسی که حضرت عباس بوده دربانش
دو هدیه آورده که افتخار کند عاقبت به طفلانش
رباب با خنده نشانده اصغر سیراب را به دامانش
موذن این دشت به صوت خویش اذان را نموده از آنش
به رسم هدیه حسن دو ظرف پر عسل آورده نزد جانانش
زمان جلو میرفت به روی دوش زمین کاروان جلو میرفت
شبیه جنگ جمل دوباره یک حسن نوجوان جلو میرفت
به سمت اکبر خویش دریغ جام جهان نیمه جان جلو میرفت
سه شعبه با شدت به قصد زیر گلو از کمان جلو میرفت
زمان عقب میماند در ان زمان که به سویش سنان جلو میرفت
عمیق بود چنان که نیزه تا وسط استخوان جلو میرفت
برای خاتم نه برای غارت او ساربان جلو میرفت
رقیه دید خودش برای بوسه به لب خیزران جلو میرفت
سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید

