یه گوشه خواب بودم خیلی آروم
ولی پیچید تو گوشم صداشون
نمی بردن اگه گوشواره هام و
خودم می بخشیدم به بچه هاشون
****
من که جدم علی به وقت نماز
داد انگشتری به اهل نیاز
مادرم فاطمه سه لیل و نهار
نان افطار خویش کرد ایثار
من خود آن گوشواره می دادم
در به آن نابکار می دادم.
****
گذشت و گم شدم توی بیابون
اخه از قافله جا مونده بودم
یکی اومد برم گردوند بابا
ولی کاشکی همونجا مونده بودم
بد اخلاقن چقدر مردای شامی
به جای قلب سنگ تو دلاشون
با این دستای سنگینی که دارن
دلم میسوزه واسه بچه هاشون
یه جوری زد چشام تارِ هنوزم
یه جوری زد قدم از درد خم موند
جای دستش یه کم بهتر شد اما
جای انگشترش رو صورتم موند
تو روی نیزه و من روی ناقه
تو چشمات باز و من دستام بسته
چقدر شکل همیم بابا نگاه کن
منم مثل تو دندونام شکسته
النگوهام و تو بازار فروختن
دیگه فرقی به حال من نداره
ولی ای کاش اینجوری نمونن
اخه مال یتیم خوردن نداره
********
به ماه اسمون میگفت شمع شبستون منی
یاد عموم بخیر که تو مثل عمو جون منی
راستی تو از تو اسمون ببین بابای من کجاست
بهش بگو که دخترت ساکن تو خرابه هاست
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.