متن شعر
گفت قاسم به فغان ای عمو اذن میدانم بده
دست خط پدرم گیر و شمشیر به دستانم بده
تا کنم قربان جانم ای جانان
من محیای جهادم تو فرمانم بده
******
این منم یل پسر فاتح عرصه ی جنگ جمل
من به فرمان تو ام رود روی خیل بل هم ازل
شیر میدانم ای عموجانم
جان سپاری شده بهر تو اهلا من عسل
******
ای که عالم ز ازل گشته فرمانبر چشمان تو
آمدم تا بگیرم حرز زهرا از دستان تو
هستم از هستت میبوسم دستت
این منم آیه ای از یاسین قرآن تو
********
زد به میدان بطل هاشمیون قرص ماه حسین
گفت ای قوم منم قاسمم فانی راه حسین
اشجع الناسم دست عباسم
او حبیب من و من هم خاطر خواه حسین
*********
زد به میدان چنان گویی در عرصا حیدر آمده
شیر نر در جمل و حیدر در بد رو خیبر آمده
میدید از خیمه عمو عمه
نیزه خوردست و به پهلو و مادر آمده
*********
ای عمو جان کمکم کن که من افتادم از صدر زین
مادرم فاطمه و بابایم با امیر المومنین
پهلو شکسته ابرو شکسته
بیا جان دادن من با لب عطشان ببین
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.