تو صبح امیدی علی اکبری سرفرازی رشیدی
خدا خواست اما خودت را به دست خودت آفریدی
چو دیدی خودت را خودت دست های خودت را بریدی
کلید است قاسم تو باب الحوائج تری شاه کلیدی
مراد است زینب تو در مکتب عمه جانت مریدی
شبیه ابالفضل تو در رزم ماضی خیلی بعیدی
به هنگام پیکار از اسم علی رونوشت جدیدی
دو تا ابرویت را اگر کج کنی سر ز دشمن بریدی
عجب جایگاهی که بین بنی هاشم اول شهیدی
چنان پا کشیدی که اندازه کربلا قد کشیدی
شکسته نشسته پدر پیش نعش تو خسته
گسستی تو بابات هم از این جهان دل گسسته نشسته
و تا دسته تیغ است که در جسم تو دسته دسته
سنان ایستاده زنی روی تل چشم بسته نشسته
چه کردی که بابات به سمتت میاید نشسته
خمیده بریده پدر تا به جسمت رسیده بریده
ندیده ز جانش تو را هر کسی هم ندیده بریده
نفس های بابات به دنبالت از بس دویده بریده
شدی خوشه ای که تو را دشمن از سر نچیده بریده
چنین بود صحنه تو را تیغ دیده پریده بریده
و مقراض بعدش رسیده کشیده بریده جویده بریده
شدی اربا اربا بریده بریده بریده
این بیابان جای خواب ناز نیست
ایمن از صیاد تیر انداز نیست
خیز بابا تا از این صحرا رویم
نک (اینک) به سوی خیمه ی لیلا رویم
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.