اومدی اما حالا دیگه دارم میفتم از پا
تموم کار من ای بابا ببین شدم شبیه زهرا
سنی ندارم اما ببین سفید گیسوی من
کبود دست و بازوی من لگد زدن به پهلوی من
توی خرابه امشب هلال غم دمیده بابا
سرت و کی بریده باباموهات و کی کشیده بابا
کرب و بلا تا اینجا باید هزار دفه میمردم
بابا تا اسمت و می بردم از این و اون کتک میخوردم
وای من از شهر شام لباس پارم و میدیدن
به حال و روز من خندیدن عروسک من و دزدیدن
خواب میبینم هر شب من تو مجلس یزیدم بابا
چه حرفایی شنیدم بابا دیگه نگم چی دیدم بابا
حرفا زیاد اما یکیش و من بگم شرمنده
اونی که دستم و میبنده من و میزد برای خنده
اون شبی که زجر اومد تو گوش من هنوز حرفاشِ
رو صورتم جای دستاشِ رو چادرم رد پاهاشِ
*******
دیدی اخر غم عشق تو گرفتارم کرد
داغ لبهای تو چون لاله تب دارم کرد
چشمم افتاد به پیشانی تو ماتم برد
عمه کوبید به محمل سرا بیدارم کرد
دست بسته به روی ناقه نشستن سخت است
همسفر بودن با حرمله بیزارم کرد
خسته بودم به روی ناقه کمی خوابم برد
زجر از راه رسید و زد و بیدارم کرد
لگدی زد که خدا قسمت کافر نکند
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.