حاضرم پای سر تو سر خود را بدهم
جاي پيراهن تو معجر خود را بدهم
سر باباي من و خشت محال است عمه
عمه بگذار كه اول پر خود را بدهم
پهن كن تا كه سر خار نگيرد به لبش
كم اگر بود پر ديگر خود را بدهم
زيور آلات مرا دختر همسايه گرفت
نذر انگشترت انگشتر خود را بدهم
موي من سوخته و موي پدر سوخته تر
حاضرم پاي همين سر سر خود را بدهم
ديد ما تشنه آبيم خودش آب نخورد
خواست تا ديده آب آور خود را بدهم
به دلم آمده يك وقت خجالت نكشم
پاي لطفش نفس آخر خود را بدهم
شاعر: علي اكبر لطيفيان
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.