متن شعر
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش
این دو ز کودکی فقط ایینه دیده اند
ایینه ای که اه نسازد مکدرش
وا حیرتا که این دو جوانان زینبند
یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش
با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم هاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه غرق بود معبرش
زینب همان که فاطمه از هر نظر شده
از بس که رفته این همه این زن به مادرش
زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسر هاش زیورش
گفتند عصر واقعه ازاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر اب از سرش
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.