پر از هلال روی ماه قاسم
خونی شده زلف سیاه قاسم
باباش حسن رسیده پیش از اون که
عمو بیاد به قتلگاه قاسم
به جای نقل و شاخه گل هنوزم
سنگ میاد به حجله گاه قاسم
وا نمیشه لبش ولی یه دنیا
حرف تو اخرین نگاه قاسم
ریگ بیابون داره گر میگریه
با اتیش داغی اه قاسم
تا که عمو بالا سرش میشینه
حالا بیاید یه سر بریم مدینه
تو کوچه ای که راه مادری رو
چهل نفر بستن با بغض و کینه
مادر بلند میشه و باز میفته
گشواره شکسته رو زمینه
خدا نیاره پیری تو کوچه
افتادن مادرش و ببینه
اون اقایی که توی نوجوونی
موهاش سفیده شده واسه همینه
کبودی صورت و درد پهلو
با بچه های فاطمه عجینه
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.