متن شعر
بگو هنوز برایت کمی توان مانده
بگو هنوز برای حسین جان مانده
فقط برای نمازی کنار بابا باش
هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده
چه می شود اگر این پلک را تکان بدهی
چرا که چشم تو خیره به اسمان مانده
کمر شکسته ام از حا و روز من پیداست
عجیب بر جگرم داغ این جوان مانده
بیا به گریه این پیر مرد رحمی کن
عصای من نشکن قامتی کمان مانده
نسیم هم بدنت را به دست می گیرد
شبیه مشت پری که در آشیان مانده
شدی شبیه اناری که دانه دانه شده
کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده
شبیه مادر من جمع می کنی خود را
که بین پهلوی تو درد بی امان مانده
چنان به روی سرت ریختند ترسیدم
هزار شکر که از تو کمی نشان مانده
حساب آنچه که مانده است از تو مشکل نیست
دوباره میشمرم چند استخوان مانده
تو را به روی عبا تکه تکه میچینم
بقیه تو ولی دست این و ان مانده
چقدر روی دو چشمت هلال ابرو هست
برای بدر شدن ماه من زمان مانده
چقدر تیغه لب پر میان دنده توست
چقدر نیزه شکسته در این میان مانده
تو را از این همه می کنم سوا اما
هنوز ساقه یک نیزه در دهان مانده
قرار نیست که من جان دهم کنار پسر
هنوز قصه گودال و ساربان مانده
قرار نیست فقط عمه ات بماند و من
ببینی اش که میان حرامیان مانده
کمی به روی سرم باشد و میان حرم
که چند دختر نو پا به کاروان مانده
بدون تو بدود چند بار تا گودال
ببیندم که نگاهم به آسمان مانده
کمان حرمله تیری به سینه ام زده است
به چند جا اثر نیزه سنان مانده
نشسته شمر و عرق میچکد ز پیشانیش
برای ضربه آخر نفس زنان مانده
.
.
متن شعر مداحی بگو هنوز برایت کمی توان مانده
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.