آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک
تنت به سوز و گداز تو گرم راز و نیاز
سوی خیام حرم دو چشم تو مانده باز
امده از خیمه گه خواهر غم دیده ات
دید که شمر از جفا نشسته بر سینه ات
گفت بده مهلتی تا برسم بر سرش
برادرم تشنه است مبر سر از پیکرش
زینبت از خیمه ها خدا خدا می کند
فاطمه در قتلگاه تو را صدا می کند
چرا صدا میزنی با نفس اخرت
ناله یا فاطمه میرسد از حنجرت
برادرم خون تو می چکد از نیزه ها
من به سرم میزنم تو میزنی دست و پا
.
.
متن شعر مداحی آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.