کاش میشد که نسیمی خبرت را میبرد
خبر سوختن بال و پرت را میبرد
کاش میشد که زبان دور لبت چرخاندن
اثری داشت که سوز جگرت را میبرد
کاش جای عطشی که رمقت را برده
خواب می آمد و چشمان ترت را میبرد
توی روی دست پدر عازم میدان بودی
یا که تقدیر گلویت پدرت را میبرد
لب زدن ها پدرت را نگرانت کرده
عطش تو نفس مختصرت را میبرد
فاصله کم شده و حرمله با قدرت زد
دست بابات نبود تیر سرت را میبرد
خوب شد تیر سه پر گر چه سپر را کج کرد
سنگرت بود و گرنه سپرت را میبرد
دست و پا میزنی اما پدرت حیران است
گلویت زیر عبا تا به حرم پنهان است
این طرف ناله و آن سوی ولی غوغا شد
گر چه لب خشک ولی چشم همه دریا شد
مادرش زد به سر و عمه کنارش افتاد
ناله زد وای علی خواهرش از جا پا شد
بدن کوچکِ از پوست به سر بند شده
دفن شد زیر لحد باز پدر تنها شد
بعد از واقعه یعنی دم غارت کردن
حرمله پشت حرم آمد و واویلا شد
مادرش گفت که ای حرمله لعنت بر تو
به روی نیزه نزن زخم گلویش وا شد
مادرش داشت کنار پسرش جان میداد
از غم سوختن بال و پرش جان میداد
.
.
متن شعر مداحی کاش میشد که نسیمی خبرت را ببرد
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.