بدون تو خوشی روز فردا را نمیخواهم
نفس را اشک را حتی دو دنیا را نمیخواهم
نمیخواهم بدانم نام این صحرای غمگین چیست
نیمخواخم بدانم بی تو غمها را نمیخواهم
من از طفلی پرستار تمام خانه ام اما
پرستاری این طفلان تنها را نمیخواهم
به جای نخل و نخلستان فقط تیغ است و سر نیزه
به رویت زخم ها را ردی از پا را نمیخواهم
مزن خیمه که میترسم که بی عباس برگردم
نگاه دختر معصوم نو پا را نمیخواهم
اگر چه خاطراتم از مدینه تلخ و خون بار است
بیا برگرد شهر مادرت کوفه دل آزار است
بیا برگرد شهر مادرم این جا چه تاریک است
اگر چه کوچه ای دارد که از سنگ است و باریک است
اگر چه لحظه لحظه روضه هایش میکُشد ما را
هنوز آهش تماشایش صدایش میکُشد ما را
میان شعله ها بود و پرِ پروانه آتش بود
در آتش هیزم آتش چادر آتش خانه آتش بود
فقط نه چادر خاکی کمی از معجرش هم سوخت
رسیدم پشت در دیدم نه مادر دخترش هم سوخت
گره زد چادرش را بر کمر افتاده راه افتاد
زنی مجروح رفت اما به دست یک سپاه افتاد
میان جمع نا محرم غریبی بی پناه افتاد
و رد سرخ خونی هم به دنبالش به راه افتاد
به قنفذ یا مغیره نا نجیبی گفت بی کاری
زنی برد آبروی ما علی را برد نگذاری
غلاف تیغ پیدا شد سر شلاغ بالا رفت
میان کوچه در خونابه مادر ماند و بابا رفت
گلی از ساقه اش تا شد میان خار و خس افتاد
مغیره از نفس افتاد قنفذ از نفس افتاد
دویدم سمت مادر تازیانه خورد بر دوشم
صدای استخوان بازویش پیچید در گوشم
مرا مگذار بی تو دستگیر قافله باشم
اسیر زجر و خولی و سنان و حرمله باشم
ببینم خیمه را با جمع طفلانش زنند آتش
یتیمی را که میترسد به دامانش زنند آتش
یکی زنجیر بر حلقی به قصد کشت میپیچد
یکی گیسوی طفلی را به گِرد مُشت میپیچد
بیا برگرد شهر مادرم هر چند غم بار است
که تیر حرمله دنبال چشمان علمدار است
ببین اشکم ببین دردم ببین زخمم ببین آهم
فراقت را نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم
.
.
متن شعر مداحی بدون تو خوشی روز فردا را نمیخواهم
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.