ای بزرگ قبیله دریا * حاج محمود کریمی

بازدید: 1025 بازدید
پنجاه درصد فاطمیه .
متن شعر

ای بزرگ قبیله دریا

مرد شبهای روشن صحرا

قصه خواب کودکان حسین

ذکر نجمه رباب با لیلا

میرسد از کنار گهواره

لای لای عمو عمو سقا

وقت رفتن برای آب انگار

میرود طور حضرت موسی

تا که می آید از شریعه ببین

باز هم میشود سرش دعوا

همه کودکان به گِردش جمع

بوی اِسپَند میکند غوغا

به پناهش همه پناهنده

همه حتی امام عاشورا

شرف تام و تمام شرف

کیست این شَرزه شیر شاه نجف

خویش را قبله گاه عالم کرد

زره اش را به سینه محکم کرد

شهپری جای پر به خودش زد

پری از جبرئیل را کم کرد

آسمانی فرشته بوسه زدش

تا به دستش عقیق خاتم کرد

با دو دستش علیِ اصغر را

بین گهواره اش مُعَمَم کرد

پیش زینب رسید و رخصت خواست

سر به زیر ایستاده سر خم کرد

چادرش را کشید بر چشمش

نخی از آن کشید و پرچم کرد

خواست طوفان کند بهم ریزد

ابرویش را دوباره در هم کرد

برقی از نعل مرکبش برخاست

همه دشت را جهنم کرد

لرزه انداخته به عزرائیل

آسمان گرم شد زمین دم کرد

به رجز گفت نام زهرا را

زد گره دستمال مولا را

از میان غبار می آید

کوهی از اقتدار می آید

از سر و وضع دشمنان پیداست

مردی از کارزار می آید

میمنه میسره همه چشم است

چقدر با وقار می آید

چشم ها خیره و دهان ها باز

مثل یک آبشار می آید

تیغ نه یک نگاه تو کافیست

تا که وقت شکار می آید

دل تیغت گرفت بین غلاف

ذوالفقارت به کار می آید

بانگ تکبیر می رسد به حرم

نعره الفرار می آید

دختری مژده داد عمو آمد

گفته بودم بهار می آید

آسمان زیر چکمه های عموست

این صدا این صدای پای عموست

نیتی کرد و مشک را برداشت

جگری پاره آب آور داشت

میرود علقمه و میسوزد

به لبش روضه های مادر داشت

روضه هایی که مجتبی میگفت

حرف هایی که روز آخر داشت

کوچه ای بود کوچه ای سنگی

کوچه ای که دو تا کبوتر داشت

دست صیاد راه ان را بست

کینه بدر و بغض خیبر داشت

مادری روی خاکها افتاد

پیش طفلی که دست بر سر داشت

پای چشمش نشان دستی بود

خون تازه به روی معجر داشت

غم گلهای پرپر او را کشت

عاقبت داغ مادر او را کشت

دستش افتاده سر دو تا شده است

با امیر حرم چه ها شده است

تیر آنقَدر خورده بر بدنش

چقدر مثل نخلها شده است

بر سرش آمده برادر وای

کمرش را گرفته تا شده است

تیری از دست حرمله بد جور

بین چشم دریده جا شده است

قامتش آب رفته اما نه

عضو هایی از او جدا شده است

زره اش تکه تکه غارت رفت

بدنی مانده نخ نما شده است

حرم از سیل خنده ها فهمید

دختری دست بر دعا شده است

زود از گوش دختران حرم

هر دو تا گوشواره وا شده است

کار زینب شروع شد دیگر

خشک شد شیر مادر اصغر

شاعر: حسن لطفی

 

ای بزرگ قبیله دریا

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

متن کامل