متن شعر
از آتش عطش جگرم شد کباب آب
هم سوز تشنه کامی و هم آفتاب آب
ای آب آبروی خود امروز حفظ کن
خود را رسان به تشنه لبان با شتاب آب
ای ابر خشک دیده ندیدی که اشک ریز
از بعد اصغرش شده ذکر رباب آب
سقای من کجاست ببیند طلب کند
دلبند بوتراب به روی تراب آب
ای ذوالجناح رو به حرم گو به دخترم
تا آخرین نفس پدرت گفت آب آب
من آب آب میکنم و میزبان دون
با سنگ و تیر و نیزه بگوید جواب آب
اظهار تشنگی است ولی کاخ ظلم را
چون سیل ریشه کن کند از بن خراب آب
شاعر: علی انسانی
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.