متن شعر
در میون غبار آسمونا نوری پیداست
در میون غبار بیابونا نوری پیداست
کاروانی که جای قدماشون روی ابراست
یک علم در دست سقاست سایه بونش دست زهراست
توی دلها موج دریاست غنچه های گل یاس
نذر چشمات به پشش قدمهات همه کس و کارم به فدای سقات
خیمه گاهت حریم عشقه روزیمون با کریمه عشقه
آخر دنیاست عمه سادات
****
تکیه گاه بانوی جود و حیا عشق لیلاست
خم شده پیش قدم بانو پای عباس
اشک حسرت بین چشماست دست قاسم بین دستاس
ذکر مادر روی لبهاست فکر فردا که تنهاست
دلشوره دارم برای نگارم
با یه دل ابری شبیه بهارم
دل گرفته مادر کجایی آید اینجا بوی جدایی
محشر کبراست عمه سادات
****
چشم زینب خیره به افق سمت میدونه
یک نفر خنجری رو تو دستش می گردونه
این خوش آمد با مهمونه چشماشون دریای خونه
خنده رو لبهاشونه که ابالفضل با هامونه
شیش ماه از راه رسیده و خوابه یه تیره سه شعبه قاتل ربابه
یک نفر چشماشو بگیره اون یه نیزه ست یا این که تیره
عمه سادات
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.