متن شعر
از ان زمان که به میخانه ات مقام گزیدم
دو چشم مست تو ساقی دوباره کرد شهیدم
چو از تو جام گرفتم حبیب نام گرفتم
چو این مقام گرفتم به هر چه بود رسیدم
من و مقام محبت بر استان تو هاشا
تا ام حبیب گرفتی و گرنه عبد و عبیدم
در انتظار تو بودم به کودکی که بیایی
به میهمانی من پس به بام خانه دویدم
ز شوق دیدنت ای گل ز بام خانه فتادم
که عطر و بوی تو را از شمیم باد شنیدم
پرید روح من از تن ولی کجا نه به برزخ
به دور شمع تو پروانه ای شدم که پریدم
از این سرا چه تو رفتم نرفت یاد تو از سر
به خواب مرگ چو خفتم نخفت بخت سعیدم
تو بر سرم که رسیدی دوباره روح گرفتم
چو چشم خویش گشودم شمایل تو بدیدم
ز نور جذبه چشم سیاهت امدم اینک
که تا خزاب گذارم به خون به موی سپیدم
نه سهل امده دستم کلید گنج محبت
که من به مهر تو هفتاد سال رنج کشیدم
تو مکه ای تو منایم تو مروه ای تو صفایم
تو قبله ای به دعایم تو کعبه ای به توحیدم