متن شعر
اشکی مرا به شام مصیبت نمانده است
چشمی تو را در این شب غربت نمانده است
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
هر چند جان عرض ارادت نمانده است
ما را ببخش زنده اگر مانده ایم باز
گر چه نفس گرفته و طاقت نمانده است
ما خسته ایم خسته تر از ماست دخترت
حالا که خیمه ای شب غارت نمانده است
ما خسته ایم خسته تر از ماست خواهرت
او مانده است حیف که قوت نمانده است
ما خسته و رباب ولی خسته تر ز ما
عباس کو که یک رگ غیرت نمانده است
در علقمه سپاه حرم مانده روی خاک
چیزی چرا از آن همه قامت نمانده است
من کربلا رسیدم و دیدم غروب شد
چیزی به غیر رخت اسارت نمانده است
شاعر: حسن لطفی
.
.
شب عاشورا محرم ۱۳۹۹ حاج سید مجید بنی فاطمه
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.