خوب شد دردم دوا شد خوب شد
دخترت حاجت روا شد خوب شد
میخوام همه شهرو چراغون کنم
یه شهرو به خرابه مهمون کنم
ببوسمت جلو چشای همه
صورتتو ستاره بارون کنم
من قهر نبودم که میگی آشتی
فقط میگم تو که دوسم داشتی
کاشکی منو تنها نمیذاشتی بابا بابایی
بیابونا نمیره از یادم
من خواب بودم از ناقه افتادم
به جون تو صد دفعه جون دادم بابا بابایی
****
آخره امشب گره وا شد خوب شد
خوب سرت مهمون ما شد خوب شد
تنت کجاست که میل آغوش کنم
قرآن بخون با جون و دل گوش کنم
یه کاری کن همه چی یادم بره
کتک های زجر و فراموش کنم
هر روز هولم داد و زمین خوردم
امروز دیگه طاقت نیاوردم
به چادر عمه پناه بردم بابا بابایی
پیدام نکرد و حرف بد میزد
به چادر عمه لگد میزد
به جای هر کس که نزد میزد بابا بابایی
****
آه از دنیا دل من سیر شد
این سه ساله از فراقت پیر شد
یه دختر و صحرای تاریک کجا
دست بزرگ صورت کوچیک کجا
بازار شام محله های شلوغ
شاپرک و کوچه باریک کجا
نمیدونم شاید که خواب دیدم
سرت رو تو بزم شراب دیدم
چه اشکی تو چشم رباب دیدم بابا بابایی
هنوز لبت پر از رد چوبه
تو چشمای سکینه آشوبه
بذار بمیرم که واسم خوبه بابا بابایی
.
.
شب سوم محرم ۱۳۹۹ کربلایی جواد مقدم
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.