متن شعر
گرد و غبارا نشست
حسین بالا سر جوون لیلا نشست
فَصاحَ سَبعَ مَرات ولدی
باباتو کشتی با دست و پا زدنات ولدی
میخنده لشکری به اشکای بابات ولدی
فَبَکا بُکاءً عالیا تنشو میذاره تو عبا ای خدا
جوون مردا بیاین دیر شد
جوون دارا حسین پیر شد
****
دیگه تحمل نداشت
سر زانو رسید صورت به صورت گذاشت
فَصاحَ سَبعَ مَرات ولدی
خون گریه میکنن مقتل و روایان ولدی
چقدر شبیه فاطمه شد سر و پات ولدی
فَبَکا بُکاءً عالیا سر تو چی آوردن بابا ای خدا
جوون مردا بیاین دیر شد
جوون دارا حسین پیر شد
.
.
شب هشتم محرم ۱۳۹۹ حاج مهدی رسولی
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.