متن شعر
خادم اهل بیت در عمرش
فخر باید به خدمتش بکند
مثل مادربزرگ خانه ما که
خداوند رحمتش بکند
پیرزن سالهای آخر عمر
سخت دلبسته شد به خاموشی
چیزهای کمی به خاطر داشت
مبتلا بود به فراموشی
روزی از روزها به او گفتم
گرچه خو کرده ای به بیماری
نامهای ائمه را مادر
این اواخر به خاطرت داری
گفتم اول درست گفت علی
پاسخ دومین سوال حسن
سومی را نگفته گفت حسین
آنکه در کربلا نداشت کفن
گفتمش چهارمین و ساکت شد
گفت مادر ببخش یادم نیست
تا همین جاش یاد من مانده است
مشکل از دین و اعتقادم نیست
گفتمش آمدیم و از تو کسی
این سوالات را شفاهی کرد
دور از جان تو ملک در قبر
گر بپرسد چه کار خواهی کرد
گرچه حرفم مزاح بود اما
اشک او رو روی گونه اش افتاد
گفت من رفته است از یادم
او مرا که نمیبرد از یاد
من فقط تا حسین یادم هست
دادم از کف توان و نیرو را
شسته ام اما سالها سال اما
استکانهای مجلس او را
من که اولاد سیدالشهدا
اسمشان رفته است از یادم
زیر دیگ عزایش یه عمر
فوت کردم به گریه افتادم
همه سال منتظر بودم
تا دوباره محرمش بشود
چادرم را به تکیه میدادم
تا سیاهی ماتمش بشود
اشک مادربزرگ در روضه
ماند از او به جا و ارثیه شد
رفت مادربزرگ از این دنیا
خانه کوچکش حسینیه شد
شاعر: پیمان طالبی
.
شب ۱۳ صفر ۹۹ حاج رضا هلالی – هیئت هفتگی ۱۰ مهر
.
متن مداحی / متن شعر / اشعار مداحی
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.
نام شاعر را هم بنویسید