ببین میتوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمینگیر من آسمانی بمان
اگر میشود میتوانی بمان
تو نیلوفرانه ترین یاس شهر
وجود تو کانون احساس شهر
دعا گوی هر قدرنشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر
نباشی چه آبی چه نانی بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شد پای حرف پدر ماندنت
چه شد ماجرای سپر ماندنت
پس از غصه پشت در ماندنت
ندارد علی همزبانی بمان
برای علی بی تو بد میشود
بدون تو غم بی عدد میشود
نرو که غرورم لگد میشود
و این سقف سنگ لحد میشود
تو باید غمم را بدانی بمان
چرا اشک را آبرو میکنی
چرا چادرت را رفو میکنی
چرا استخوان درگلو میکنی
چرا مرگ را آرزو میکنی
چه کم دارد این زندگانی بمان
الهی بمیرم پرت سوخته
دلم با دل دخترت سوخته
تو که نیمی از معجرت سوخته
بگو محسنم در برت سوخته
تو یک کوه آتشفشانی بمان
بمیرم که آتش به گیسوت خورد
و تیزی در هم به پهلوت خورد
و دست کسی نیز بر روت خورد
اگر چه نگاهم به تابوت خورد
اگر راه دارد بمانی بمان
.
شب ۲۹ ماه رمضان ۱۴۰۰ حاج محمود کریمی
مناجات با خدا
.
جدیدترین دفترچه کتاب مداحی » کلیک کنید
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است
سایت مهجه به روزترین مرجع انتشار متن مداحی
.
Mohjat.net
.