شعله میریزد از آه غم خیز من بوی غم می دهد چشم خون ریز من مرد شب گرد تنهایی ام کن تماشا…
بین الحرمینو حرم آقام حسینو حرم آقام ابالفضل لوح و قلم میگه حسین شادی و غم میگه حسین تیغ و علم میگه…
به لرزه آمده زمین کربلا که شد سر حسین ز پیکرش جدا ز هر طرف رسد صدای یا حسین رسد ز قتلگه…
نزدیک عصر زمزمه واپسین شده بهت و سکوت چیره بر این سرزمین شده اتش گرفته خیمه لیلا دل رباب حتی خراب خانه…
جانم فدای ناله وا غربتایتان شرمنده ام که زنده ام از روضه هایتان کام مرا به تربت تو باز کرده اند حسین…
از تشنه کامی روی گلها مانند لاله خوابیده روی پای عمه طفل سه ساله کیست که دور خیمه سلطان دین است عشق…
دلتنگ از عمق وجود شب با تمام وسعتش دل تنگ اون سرداری که پیچیده بوی غربتش اسمون گنجینه رازش شده میبینه چشم…
شب است و خیمه ها از تاب رفته به پشت ابرها مهتاب رفته صدای پای عباس است این جا که چشم کودکان…