مویم سپید میکنی اما نمیکشی جانم به لب رسیده که من را نمیکشی از پیرمردهای عزایت شنیده ام ما را که پیر…
با سر رسیده ای بگو از پیکري كه نيست از مصحف ورق ورق و پرپري كه نيست شب ها که سر به…
بابایی تو که دق مرگم کردی بابایی بگو کی برمیگردی گمشده بودم باتو پیدا شدم اومدیو صاحب بابا شدم منم سه ساله…
گم شده بودم با تو پیدا شدم اومدی و صاحب بابا شدم منم سه سالت بابا جون جا نخور فقط یه کم…
در دلش قاصدکی بود خبر می آورد دخترت داشت سر از کار تو درمی آورد همه عمرش به خزان بود ولی با…
چشمی که وقف روضه ارباب عالم است ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺒﺶ ﭼﻮﻥ ﻣﺤﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﮏ ﻧﯿﺴﺖ آﺏ ﺣﯿﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ…
الحمدلله منم گدای اباعبدالله پر از گلاي بي تابي شده جزيره دل من چه غم از اين همه طوفان كه بي كرونه…
پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست اين خاك بوي تشنگي و گريه مي دهد گفتند…