طایر گلزار وحی کجاست بال و پرت که با سرت سر زدی به نازنین دخترت ز تند باد خزان شکفته تر میشوی…
ته مانده های موی سیاهم تمام شد در بین مشت پیر زنی گیر کرده است لقمه به دست حرمله می خورد نان…
پدر جانم بیا ای جان جانانم رخ تو ماه تابانم بیا تا که بیندازم به پای تو سر و جانم ندارد جوهر…
حالا که من از حرم دورم درمونم صبره آخه مجبورم یه سلام میدم با حسرت طرف کربلا ارزو دارم بمیرم حرم کربلا…
نفسم تب تو عطشم لب تو غم در دل من غم زینب تو حرمت دل من اب و گل من عشق پاکت…
زینب فاطمه با آل هاشم همه آمده به کربلا پرده ی محمل او بر دست صاحب بیرق آل عبا روی برگ یاس…
رسید از دل بیابون یه قافله پریشون از محملا میان بیرون همه با چشای گریون همه دلها دلشوره داره همه چشما ابر…
بعد پنجاه و چند سال این بار از دل خود کشید آهی سرد حلقه زد اشک با برادر گفت پسر مادرم بیا…