چرا مادر رنگ پاییزه گوشه چشمات هنوز داره خون می باره از میون لبهات اسمون خون خونه ویرونه اگه نباشی بی پناه…
پرستوی زخمی حیدر کجا میری ببین چشم پر التماسم میگه بمون تا وقتی نفس داری زهرا نفس بزن یه روزم یه روزه…
این صفای سینه هامان از صفای فاطمه است هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه است چادر خاکی او بر قلب…
دلم نیمه شب ناله غم گرفت ستاره با هام تا سحر دم گرفت حیاطی که بوی خوش یاس داشت دیگه بعد تو…
فاطمیه ها دل خدا میگیره فاطمیه چشمای فرشته خیسه رزق اشک چشمای هفت آسمونو صاحب الزمان برامون مینویسه مینویسه آسمون خون ببار…
دوباره فاطمیه و دوباره فصل نوکری دوباره بغض تو گلو حکایت بی مادری مادر دوباره فصل ماتم تو دوباره شعله غم تو…