نوکرتم رقیه خاتون شاه رگمم میدم براتون دلم الان سمت دمشقه درسته کنار کفتراتون دارم پر میزنم به سمت مرقدت بشم کبوتر…
شب های خرابه چقدر خاموش و سرده اون روزایی که رفته دیگه برنمیگرده اون روزایی که جونی توی بالم و پرم بود…
بازم با همین موی خاکستری تو از دخترت داری دل میبری بابا جون بهم قول خیلی زود دوباره برام روسری میخری لباس…
کارت اینه داری دل منو میبری مثل روز روشنه که تو منو میخری وقتی که با توام قرصه قلبم آقا خوبه در…
به تو توسل کردم به تو ارادت دارم تب عجیبی بازم واسه زیارت دارم بذار بشم غم خوارت دلم شده بیمارت شدم…
سینه زدن عبادته نشونه ارادته با تو خیالم راحته من نمیگم روایته کار شما سخاوته عادتتم کرامته بهشت به زیر سایته من…
باز آتیش غم توی دلم شعله کشیده ای کرب وبلا کاروونی خسته رسیده صد دست کبوتر طرف ماریه پر زن صد قافله…
همه دعوتش کرده بودن بیاد همونا که تشنه به خونش شدند نه تنها فقط مادرش فاطمه زمین و زمان روضه خونش شدند…