ای کودک دردی کشم راحت بخواب وای تیر از گلویت میکشم راحت بخواب وای قلب پریشون منو در بین این لشکر شکست…
آروم آروم نگاه تو میشه بسته خشکه لبهات دل مادرت شکسته بابا میبرت به میدون با نگاه گریون به امید بارون تو…
خبر اومد تو خیمه مشک عمو دریده از شرم روی اصغر رنگ رباب پریده تو خیمه ها بجز تب چاره کسی نداره…
الا ای پادشاه کربلایی کربلایی به راهت مینمایم جانفدایی میان سنگباران سر شکسته صدایت میزنم شاید بیایی یتیم سیزده ساله در اینجا…
میسوزه یه خواهری که میون خیمه نشسته شکسته دلش از مصیبت ها میگه که بذار تا پسرهام برن آقا این دوتا فدائیت…
تنها و بی کس بین این ویرونه ها وای نشسته روی دامنم سر بابا وای نشد ببینم روی تو کتک بهم فرصت…
عموجونم تا تو بودی سر و سامونی داشتیم تا تو رفتی دل پر خونی داشتیم آی اهل عالم بدونید عمویی دارم نمیدونید…
ستاره ی شبم کجایی کی شود از سفر بیایی خرابه شد ستاره باران / بابا بیا به بزم دخت ویران / بابا…