سایه سوختن خیمه به دیوار افتاد گذر زینب از این کوچه به بازار افتاد تا که با نعره یک سنگ دل ایینه…
حق داری به گردنم شوق گریه کردنم سینه میزنم برات لحظه های مردنم السلام نور قبر من السلام مهربون من السلام ایها…
تو آسمونی و منم خاکی ام اگه حبیب فداییته من کی ام اگه زهیر و عابس عاشقن پس به جز یه لاف…
این مسیر عشقه این مسیر نوره این مسیر ما تا صبح ظهوره نه چهل ساله هزار و چهار صد و چهل ساله…
لالا لالا آروم بابا برمیگرده از سمت دریا سقا تشنته میدونم گرسنته میدونم سرت به روی شونه است یه مدته میدونم اینده…
من اومدم برا جنگ تن به تن انی انا القاسم وارث الحسن منم فدایی شاه بی کفن انی انا القاسم وارث الحسن…
این منم اون که برای تو همه هستیشو داده کنیز زینبمو مادر عمرو بن جُناده پسرم اومده بعد از پدرش جونشو بده…