حسین میا به کوفه کوفه وفا ندارد کوفی بی مروت شرم و حیا ندارد در کوچه های کوفه یا رب فَکارم امشب…
دوباره بیرق عزا در انتظار خانه ها در انتظار خانه ها دوباره بیرق عزا دوباره عطر و بوی بی قراری است که…
تشنه لب کربلا آب گذشت از سرم دست یتیمی بکش روی سر دخترم به کی قسم بدمت که نیای جون رقیت در…
غریبانه قدم میزد میان کوچه ها تنها سفیر افتاد بین کوفیان بی وفا تنها نماز خویش را خواند و نگاهی پشت سر…
یه نامه ی نانوشته پر از بغضه که شکفته پر از خونِ دل تازه پر از حرفای نگفته واویلا این کوفه شهر…
باور نمیکردم غربت بشه یارم باور نمیکردم اما روی دارم اینجا کوفه است به پای مظلوم راهو میبندن اینجا کوفه است به…