راهی شد قافله عشق و امید دل من چرا دوباره نرسید به شهادت نرسید هرکسی که توی زندگی نشد عین شهید بیا…
کجایی آقا ازت خبر ندارم و هر روز دلم برات بهونه میگیره از یه طرف راه حرم بسته است از طرفی پام…
آسمون به زمین بیاد از تو دست برنمیدارم هرچی بلا باشه زیاد از تو دست برنمیدارم خاکسترم بره به باد از تو…
تو کوچمون اومدن این خونه رو چشم زدن ما هرچی خوبی کنیم مردم این شهر بدن این خونه حقش هیزم و حقش…
خیلی خیلی خستم خیلی خیلی تنهام یا اله الباکین رحمی کن به اشکام یک دنیا درد دارم دیگه کم آوردم بسه دیگه…
دیگه زندگیمون دوام نداره دیگه این خونه احترام نداره بعضیا با غلاماشون میگفتن رسیدید به علی سلام نداره نفسو با غم یار…
خسته بود آقا داغ سنگین به دلش نشسته بود آقا میزدن سنگ سرش شکسته بود آقا خسته بود آقا تک و تنها…
به حالم ببارو ببین روزگارو نکُش ذوالفقارو نرو فاطمه تو تنهام نذارو نرو فاطمه پر از زخمه پهلوت در افتاده بود روت…