شب قدر است و باز بی قدرم امدم گرچه باز بی چیزم مثل هر سال گریه می کنم و به سرم اب…
نشد از دست دلم نفس راحت بکشم آخه چقدر رو شونه هام بار خجالت بکشم روزای تکراری این شهر شلوغ شبای بی…
مثل طفلی می نشینم گریه زاری می کنم تا در آغوشم نگیری بی قراری می کنم با تو بعضی وقت ها ساز…
من اومدم دوا بشه دردم آخه خوده تو خواستی برگردم بازم میگم خدا غلط کردم الهی العفو تموم مشکلام و حل کردی…
گرچه پرم وا میشود با ذکر استغفارها پرواز دشوار است با سنگینی این بارها گرچه تو خوبی من بدم هربار گفتی آمدم…
ببین که آمده ام تا مرا ثواب کنی مس به درد نخور را طلای ناب کنی شنیده ام که کریمی و در…