نریمان پناهی

افتادی لب تشنه رو خاکا دعوا شد سرت هجوم آوردن با نیزه ها دور پیکرت به حال و روز مظلوم تو بین…

نریمان پناهی

آه تشنه کشتنت با تیر و شمشیر و دشنه کشتنت زخمی کشتنت دیدم تو اوج بی رحمی کشتنت آه دَر هم کشتنت…

نریمان پناهی

آنکه در کنج قفس مرگ طلب کرده منم همچو شمعی شده از جور و جفا آب تنم روز ها پیش دو چشمم…

نریمان پناهی

کنج زندون نفسم بریده و دلم شده خون حال و روزم بده نداره سامون غریبونه گوشه ای دارم میدم جون بی قرارم…

نریمان پناهی

صدا زدی تو قتلگاه تو زینبو صدا زدی جلو چشام به زیر دست و پا تو دست و پا زدی دویدم و…

نریمان پناهی

ته سیاه چال از غصه خمیدی تو از همه عالم خیر ندیدی تو دست تو در زنجیر پای تو در غل بود…

نریمان پناهی

تنت بی سر مانده در دل صحرا سرت گشته روی نیزه اعدا حسین من برادر جان بی تو در دل صحرا شده…

نریمان پناهی

دیدی غریبم گفتی اُخَیَ گفتم کجایی گفتی اِلَیَ از تو نمونده رد و نشونی میشه برا من قرآن بخونی کار از کار…

بارگذاری مطالب بیشتر
سبد خرید
  • سبد خریدتان خالی است.
ورود به سایت