از فراق قافله نترسیا طفلکم توی گهواره لب رو لبهاش میزاره تا که لب بر میداره مثل ماهی بی ابه خواهرت سرگردونه…
لالایی لالایی شب مهتابه لالایی لالایی دلا بی تابه لالایی لالایی کمی آروم تر لالایی لالایی روی نیزه گلم خوابه چند روزه…
پسرم از نفس افتاد به دادم برسید داد از این همه بیداد به دادم برسید تشنم شیر ندارم چه کنم حیرانم باید…
لالایی عموش بیاد مشک و علم به دوش بیاد گلم با بوسه عموش خدا کنه به هوش بیاد لالایی باباش بیاد سوار…
هر ملک با مجتبی فریاد جانم می کشید تا که سر می داد قاسم نعره تکبیر را قدرت بازوی او در بند…
عمو بیا ببین تنم رو خاک و خون به زیر پا مثل توتیام نفس نفس با گریه هام تا اسمون میره صدام…