یه عده میدونی کجان یه عده حالا کربلان یه عده حالا علقمن یه عده توی خیمه گان مثه مرغ بی پرم زیر…
چهل روز میشود که شدم جبرئیل تو ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو چل روز میشود که فقط زار میزنم کوچه…
دردها میچکد از حال و هوای سفرش گرد غم ریخته بر چادر مشکی سرش تک و تنها و دو تا چشم کبود…
خواهر نگو خاکستر خواهر میاید با کوهی از غم خسته و بی پر میاید ای شاهد بر نیزه در به دری ها…
چهل روزه که دارم میمیرم برات چهل روزه که هنوز تو گوشم صدات چهل روزه که به من نیفتاده نگات دارم میمیرم…
اربعینی ز تو جدا مانده کاروانی که بی صدا مانده کاروانی شکسته برگشته کشته زیر دست و پا مانده به رخ تک…