لیلی ای دختر سه ساله من در گلستان عمر لاله من ای که دائم کنار بابایی همه شب غمگسار بابایی ای که…
ای پسر فاطمه من زائرم با دل خود در حرمت حاضرم خون دل و زمزمه آورده ام نوحه ای از فاطمه آورده…
من زینبم از صحنه های جنگ اومدم از فتح شهر فتنه و نیرنگ اومدم سرافراز ولی دلتنگ اومدم عباس نبود سر رامون…
نشسته در سینه عشق ثار الله و قبره و فی قلوب من والاه صلی الله علیک یا اباعبد الله حسین حسین حسین…
ناموس خدا و ملع عام که دیده شادی و کف و خنده و دشنام که دیده سر های بنی فاطمه در شام…
من دوباره کوله بارم رو زمین موند دم رفتن منم و احساس غربت تک و تنها همه رفتن همه رو بدرقه کردم…