شب بی ستاره من پا برهنه بودم و دشمن ستاره شام است اینجا اینجا ندارد اسمانش یک ستاره دود است و اتش…
مثه ماه بی ستارم حالا که گوشواره ای ندارم برا رفتن بی قرارم آخه دیگه چاره ای ندارم دیگه گریم شبانه روزه…
طایر گلزار وحی کجاست بال و پرت که با سرت سر زدی به نازنین دخترت ز تند باد خزان شکفته تر میشوی…
ته مانده های موی سیاهم تمام شد در بین مشت پیر زنی گیر کرده است لقمه به دست حرمله می خورد نان…
پدر جانم بیا ای جان جانانم رخ تو ماه تابانم بیا تا که بیندازم به پای تو سر و جانم ندارد جوهر…
حالا که من از حرم دورم درمونم صبره آخه مجبورم یه سلام میدم با حسرت طرف کربلا ارزو دارم بمیرم حرم کربلا…