نفسم تب تو عطشم لب تو غم در دل من غم زینب تو حرمت دل من اب و گل من عشق پاکت…
زینب فاطمه با آل هاشم همه آمده به کربلا پرده ی محمل او بر دست صاحب بیرق آل عبا روی برگ یاس…
رسید از دل بیابون یه قافله پریشون از محملا میان بیرون همه با چشای گریون همه دلها دلشوره داره همه چشما ابر…
بعد پنجاه و چند سال این بار از دل خود کشید آهی سرد حلقه زد اشک با برادر گفت پسر مادرم بیا…
کرم حسین قلب من کرب و بلاشه حرم حسین سینه سینه زناشه خدا میدونه که داغ تو هنوز برام تازگی داره مثه…
خون خدا می چکد از گل روی حسین هستی این هست و بود بسته به موی حسین اشک همه اولیاست وقف لب…