آمدم سرزده بی حرف و سخن خسته ام خسته ز آلوده شدن به بزرگیت نظر کن نه به من من شکستم دل…
سر راهت نشستم با دنیای گناهم تو همراهی ولی من رفیق نیمه راهم رسیدم دلشکسته به امید نگاهی منو میبخشی امشب الهی…
آنچنان زخم گناهان به پرم افتاده که به صد شهر دگر هم خبرم افتاده هرچه را جمع نمودم سر یک غفلت رفت…
زمزمه میکنم اسمتو رو لبم مست حلاوت یا رب و یا ربم تو این حرم بالا میره دعای من جواب بندتو میدی…
دوباره مرغ دلم آشیانه میخواهد دعای نیمه شبی عاشقانه میخواهد نشسته ام به سر خان سفره داری که برای بخشش بنده بهانه…
غیر گریه نیست آهی در بساط من ببخش کاسه ام از سالهای قبل خالی تر شده تا کسی از کربلا رفتن برایم…
مرا بخاطر افتادنم به چاه ببخش مرا بخاطر این عمق اشتباه ببخش به بزم موسم مهمانی ات مرا بپذیر به این شکسته…
در مناجات همان وقت که لن داد به من شکر کردم که کمی اذن سخن داد به من لال بودم کمکم کرد…
آمدم در میزنم یا رب گدایت را ببین باز هم این بنده بی دست و پایت را ببین ظرف خالیِ طعام سائلت…
خدایا اگر بنده ای بد کارم شوق رحمت دارم اشک غم می بارم بی قرارم سلاح من چشمان ترم من به پشت…
میدونم قبل از نیمه این ماه منو می بخشی ان شاء الله تا بنده تو ام آزادم نمیره خوبی هات از یادم…
چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم چگونه جسم ضعیف تو را بسوزانم اگر تو خالق خود را خدا نمیدانی منم…